او معتقد است که گدایی فقط دست دراز کردن سرچهارراهها برای دریافت پول از رهگذران نیست بلکه نوعی گدایی با درصد شیوع بسیار بالا میان مردم رایج و با زندگی آنها عجین شدهاست. با او گفتوگویی دراینباره انجام دادهایم که میخوانید.
- چرا رهگذران به گداها پول میدهند؟
در فرهنگ ما اگر کسی به گدا پول بدهد، همه میگویند که این آدم خیّر است. این یک پیام تربیتی و فرهنگی است که در نگرش انسانها و عملکرد آنها در طول زندگی تأثیر میگذارد. متأسفانه یک چیزهایی هم شنیدهایم که بعضی از گداها در گروههای سازمانیافته فعال هستند.گردانندگان این گروهها که درآمدهای خوبی هم دارند، بچهها را از خانوادههایشان اجاره میکنند و از معلولیت و معصومیت آنها سوءاستفاده میکنند. اما این همه ماجرا نیست و ما نباید فکر کنیم که همه کسانی که دست گدایی دراز میکنند اعضای باندهای مخوف و سازمان یافته هستند. واقعیت این است که بخش اعظمی از جریان گدایی موجود در کشور از سر نیاز است. این نیاز در درجه اول از آنجا ناشی میشود که یک عدهای بیکارند. اگر در شهر قدم بزنید گاهی فردی با ظاهری آراسته و مرتب جلوی شما را میگیرد و میگوید من کیفم را گم کردهام یا برای رفتن به شهرستان به پول نیاز دارم به من کمک کنید. این گداها را که میبینیم شاید بهتر است به این نکته هم فکر کنیم که این شخص ممکن است واقعا بیکار و نیازمند باشد.
- شما فکر میکنید کسانی که نمیتوانند شغل پیدا کنند به گدایی رو میآورند؟
من احساسم این است که در جامعهای که ادعای جامعهنگری بهخصوص به طبقه مستضعف یا آسیبپذیر دارد، باید تحقیقهایی انجام و مشخص شود که اصلا گروههای آسیبپذیر چه کسانی هستند و مهمتر اینکه باید مشخص بشود که آسیبرسانها چه کسانی هستند. مسئولینی که میتوانستند پدیده گدایی را در جامعه کاهش بدهند، کجا هستند؟ بهطور عام مطرح میکنم که ما در جایی که زندگی میکنیم رویت چنین پدیدهای باید سؤالی در ذهن همه مردم و بهویژه مسئولان ایجاد کند که چه عواملی باعث میشود که این اتفاق رخ بدهد و ما با گروه زیادی گدا در خیابانهای شهر روبهرو باشیم. عکسالعمل یک گروه در برابر این پدیده این است که مثلا بگویند خب نیویورک هم کارتنخواب دارد و این جمله را با یک حالتی از طعنه میگویند. بله نیویورک هم کارتنخواب دارد ولی این دلیل نمیشود که ما با طرح این پدیدهها مسئولیت خودمان را سلب کنیم. من فکر میکنم که در این زمینه ما نباید خودمان را با هیچ جای مقایسه کنیم چون ما در کشوری هستیم که ثروتهای فراوانی دارد. کشور ما نفت دارد، منابع طبیعی دارد، یک کشور چهار فصل است و شرایط طبیعی و ثروتهای خدادادی برای ایجاد یک زندگی نسبتا مناسب برای 80-70میلیوننفر را دارد. اینکه در چنین سرزمینی ما با تعداد زیادی گدا در خیابانهای شهر روبهرو باشیم جای تعجب دارد.
- پس شما معتقدید که ثروت هست ولی به نوعی تقسیم شده که گروه زیادی از آن بیبهرهماندهاند؟
برای من بهعنوان شهروند درجهچند این مملکت یک مسئله مطرح است که وقتی یک ماشین یکمیلیارد تومانی در تهران در حرکت است و درکنار آن گدایان فراوانی را میبینم این تضاد برای من اصلا قابل بخشش نیست. یک جوان سوار ماشین یک میلیاردی بشود درحالیکه کار هم نمیکند و هیچ درآمدی ندارد. خب این سؤال پیش میآید که این جوان از کجا چنین ثروتی بهدست آورده است. تقسیم اقتصاد در جامعه نشاندهنده این است که یک عدهای در آستانه خط فقر و حتی در آستانه خط بقا هستند و یک عده دیگری با این ثروتها در همین سرزمین زندگی میکنند. این تضاد برای من اصلا قابل بخشش نیست. در همین کشور قصرهایی ساخته میشود، عروسیهایی برگزار میشود که نمونهاش را در کشورهای پیشرفته کاپیتالیستی هم به این سادگی نمیشود پیدا کرد. بنابراین یک تضاد بسیار چشمگیر در این کشور وجود دارد. اگر بالای شهر ماشین یکمیلیاردی و قصرهای آنچنانی نباشد، میتوان حضور این همه گدا را به شکلی توجیه کرد که خب وضعیت اقتصادی در این مملکت خوب نیستیا اینکه مملکت اصلا ثروت خدادادی ندارد. مثلا بعد از جنگ دوم جهانی، در خیلی از کشورها فقر بوده و حتی ما میدانیم که فقر در حدی بوده که انسانها از نظر بهداشتی و اخلاقی آسیبدیدهاند و یک شرایطی پیشآمده که فقر دامن همه را فرا گرفته؛ نه اینکه یک عده در ثروت غرق شده باشند و یک عده هم راه گدایی در پیشگرفته باشند. از سوی دیگر در جامعه امروز ما علاوه بر این تضاد، اشکال کار این است که گدایی را در جاهای دیگر هم میبینیم، یک جایی گدایی فقط برای ارتزاق روزمره است ولی یک جاهای دیگر هم یک عدهای برای مسائل اجتماعی نیازهایی دارند آنجا هم یک نوع دیگری از تکدیگری را میبینیم.
- پس از نظر شما تکدیگری و گدایی به یک بخش از فرهنگ رایج در جامعه تبدیل شده است؟
وقتی یک نفر میآید به شما میگوید این بنده خدا را کمک کنید بهکار بردن اصطلاح این بنده خدا یعنی اینکه آدم مورد نظر محق است که گدایی بکند و شما هم به او کمک کنید، این یک باور فرهنگی است. منظور من فقط گدایی نان، آب و اینها نیست، شما حتی وقتی خرید و فروش میکنید و بازار میروید، هم یک نوع تکدیگری را میبینید اصرار برای چانه زدن و تخفیف گرفتن از فروشنده هم بهنظر من یک نوع تکدیگری است. یعنی همهجا این خصلت گدایی هست البته من ایمان دارم که این خصلت ژنتیک نیست ولی اکتسابی است. دانشجو از من گدایی نمره میکند، اینکه بهانه میآورد که پدرم مریض شد و اتفاقهای ناگوار برایم رخ داده و... و میخواهد از من نمره بگیرد، معنی کارش نوعی گدایی نمره است. ممکن است کسی فقیر باشد ولی نباید حقیر باشد. من میخواهم از گدای توی خیابان و سر چهارراه یک کمی فراتر بروم و از بعضی آدمها حرف بزنم که خودشان را تحقیر میکنند و به یک سطحی میرسانند که نوعی تکدیگری محض است. میخواهم بگویم که گدایی فقط دست دراز کردن سرچهارراه نیست. همه ما این صحنه را دیدهایم که یک راننده ماشینش را دوبله پارک میکند و به محض اینکه افسر راهنمایی و رانندگی میآید تا جریمهاش کند، شروع میکند به التماس کردن و دلیل آوردن برای مأمور راهنمایی و رانندگی که جریمهاش نکند. این یک نوع گدایی محض است، در واقع این راننده دارد از مأمور نیروی انتظامی گدایی میکند. یادمان باشد گدایی فقط دست دراز کردن سرچهارراه نیست. در خیلی جاهای دیگر هم در رفتار مردم گدایی دیده میشود اما من بهتر میدانم که حرفی نزنم. من آدمهایی را میبینیم که متمول هستند، ملک و املاک دارند اما امکان ندارد که بگوید حالم خوب است و مدام میگوید، ای بابا میگذرد، چه زندگی، چه چیزی؟ یعنی فقط ناله میکنند و این در حالی است که این آدم میلیاردر است البته ریشه این صفت در استبداد بوده که در زمان قدیم یک گردن کلفتی بوده که اگر کسی حالش خوب بود، او را میچاپید ولی من این خصلت را در خیلی جاها میبینم که آدمهایی همهچیز دارند ولی باز ناله میکنند.
- وقتی آدمها یک گدا میبینند، چه چیزی باعث میشود که خاطرشان آزرده شود؟ ما تلفنهای زیادی داریم که آدمها میگویند از دیدن گداها در شهر دچار آشفتگی میشوند؛ میخواهیم بدانیم که با دیدن یک گدا چه اتفاقی در ذهن شهروندان رخ میدهد؟
جواب این سؤال با انجام یکسری تحقیقهای پرسشگری سازمانیافته دقیق بهدست خواهد آمد. با انجام یک پژوهش روی شهروندان میشود دلایل آزردگی خاطر آنها را پیدا کرد ولی یک بخشی که میشود در این زمینه حدس زد این است که انسان معمولا در آینه دیگران خودش را میشناسد؛ شاید ناخودآگاه این احساس در ناظران شکل بگیرد که نکند من هم به این روز بیفتم یعنی فرد احساس میکند که ممکن است روزی به اندازه این گدا، محتاج و نیازمند شود. ببینید وقتی شرایط زندگی قابل اطمینان نیست وقتی افراد از موقعیت اجتماعیشان اطمینان ندارند، ممکن است احساس خطر بکنند و همین احساس خطر باعث بروز آشفتگی در آنها بشود.
این احساس زیرآستانه پردازش اطلاعات آگاهانه است، پس ذهن یک همانندسازی انجام میدهد و این گریز که درباره بیماریها و مرگ هم بروز میکند در ذهن فرد شکل میگیرد. میدانید که بسیاری از کسانی که بر مرگ یک نفر گریه میکنند در واقع دلیل اصلی گریهشان فوت فرد دیگری نیست بلکه بهخاطر نگرانی و ناراحتی از مرگ خودشان نگرانند. درباره کسانی که از دیدن یک گدا آزرده میشوند، هم این ماجرا صادق است. من نمیگویم همه کسانی که با دیدن فقر ناراحت میشوند در این گروه جای میگیرند اما یک دسته از آنها در این دستهاند.
- ریشههای اصلی این احساس از وجود ناامنیهایی که در زندگی هستند، ناشی میشود یا مثلا از ترسهای دوران کودکی؟
یک بخشی از ناراحتیها هم از این است که آدمها وقتی خودشان نان برای خوردن دارند و میبینند که کسانی هستند که از گرسنگی رنج میبرند، دچار احساس عذاب وجدان میشوند. یک مثل هست که میگوید؛ موقعی که در همسایگی شما کفگیری هست که ته دیک صدا میکند و بچههای یتیمی دور این ظرف خالی از گرسنگی ناله میکنند، کسی که این صدا را میشنود دچار عذاب میشود.
- یعنی هر کسی که نان برای خوردن دارد، در برابر حضور گداها دچار عذاب وجدان میشود؟
بله به شرطی که کوپن وجدان کامل درون این افراد وجود داشته باشد.
- خب این افراد باید رنج بکشند یا اینکه دست به اقدام بزنند؟
این احساس تا وقتی به عمل نرسد، صرفا یک احساس صرف است. مردم میتوانند در رویارویی با این احساس به روزنامه شما زنگ بزنند و شکایت و گله کنند. در این مرحله مردمی که از دیدن این نوع فقر آزرده هستند، بهتر است که وارد یک بحثی بشوند که راههایی برای کاهش این آسیب را اجرا کنند. ولی ممکن است که اگر با همین مردم وارد بحث بشویم که آیا میشود این معضل را علتیابی کرد یا میشود برای کاهش این پدیده آزاردهنده اقدامی به عمل آورد که فراتر از صدقه دادن به این انسانهای نیازمند کمک بشود. احتمالا پاسخ آنها درباره همکاری منفی است و نمیخواهند که برای حل این مشکل قدمی بردارند.
- با وجود اینکه آزرده هستند و رنج کشیدهاند، حاضر نیستند قدمی برای حل مشکل بردارند؟
بله گروهی هستند که فقط ناله میکنند چون تحریک میشوند. ببینید کار سیستم عصبی بدن، تحریکپذیری است. این سیستم باید محرک را تحلیل کند و پاسخ متناسب به تحریک بدهد. این علامت سلامتی نسبی و تعادل فرد است. در این ماجرا افراد تحریک میشوند ولی تحلیلی که انجام میدهند کافی نیست، چون اگر تحلیل کافی باشد، آدمها به این روزگار دچار نمیشوند که به شکایت کردن اکتفا کنند.
- پس برای نالههای مردم از حضور گداها، میشود چند نوع تعبیر داشت؛ یکی نگرانی از آینده خودشان است، دیگری نقش آموزههای تربیتی است و یک گروه هم برای اینکه کاری انجام ندهند، پیوسته ناله میکنند؟
بله. البته به این تقسیم بندی یک گروه دیگر هم اضافه کنید. یک عدهای هم به یک رفاه مفت رسیدهاند که میخواهند همه جای جامعه را زیبا و تمیز و مرتب ببینند. یک عدهای که دستشان به دهنشان میرسد، مخصوصا این نوکیسههای بیریشه، خوششان نمیآید که در کنارشان این مسائل مطرح بشود و از این جور مشکلات خوششان نمیآید. من حتی اعتقاد دارم یک عدهای از حرفهایی هم که من با شما میزنم خوششان نمیآید و فورا توجیه را شروع میکنند که همهجای دنیا کارتنخواب هست، فورا توجیه میکنند و این توجیه کردن خطرناکترین مسئله است و آدمها برای اینکه خودشان را راضی کنند از در توجیه وارد میشوند. حتی ممکن است قصور را به گردن گداها بیندازندکه این گدا بیکاراست خب باید برود کار کند.